Lets go to usa

ماجرای پسری بشدت دنبال اپلای برای امریکاست

Surprise

یکم استرس داری ! ذهنت همش اعداد رو مرور میکنه ! یه قطره عرق از روی پیشونیت میفته زمین 

پاتو به آرومی میزاری روش ...

یهو چیزی میبینی که باور نمیکنی !!! 

دوباره امتحان میکنی ! بازم همون عدد رو نشون میده

حس فوق العاده ای پیدا میکنی چون به فراتر از چیزی که میخواستی رو بدست آوردی . 


سلام عزیزم 

خیلی خیلی خوشحالم چون نتیجه گرفتم . 

یادتونه هفته گذشته ، بعد از پروسه  ،2 هفته ای  اومدم و گفتم این پروژه وزنی نتیجه نداد و باید راه دیگه ای رو انتخاب کنم .

خب این دفعه روی تغذیه تمرکز کردم ! و در کمتر از یک هفته فراتر از چیزی که میخواستم نتیجه گرفتم 

هدفم رسیدن به وزن 85 کیلوگرم بود اما فقط در کمتر از یه هفته ، امشب 84 کیلوگرم رو تجربه کردم !

میدونی این یعنی چی ؟

یعنی واسه رسیدن به هدفم حتی از زمان هم پیشی گرفتم و حتی فراتر از چیزی که میخوستم رو بدست آوردم ! 

در صورتی که در پروسه اولیه با شکست مواجه شدم !!!

داشتم فک میکردم این موضوع چقد تو زندگی اتفاق میفته ولی ما هیچ وقت راه دیگه ای رو انتخاب نمیکنیم و فقط منتظر معجزه هستیم

وقتی مامانم اینو فهمید بهم گفت سینا چیزی که تورو متمایز میکنه اراده آهنین تو هست . ( قراره واسم جایزه هم بخره :)))) )

این حرفش منو یاد استفان دونده آفریقایی که قهرمان دو و میدانی المپیک هم هست انداخت : 

" یه اراده قوی ، بر همه چیز غلبه میکنه حتی بر زمان " 

خلاصه به افتخار این پیروزی خودم رو به نوش جان کردن یه بستنی قهوه همراه با شیر دعوت کردم ! آخ که چقد چسبید .

فعلا واسه کاهش وزن برنامه ای ندارم و میخوام چند روزی ریکاوری کنم تا واسه تابستون 80کیلو بدست بیارم .

***

راستی قرار بود امشب درمورد تحصیلی و برنامه امتحانی صحبت کنیم ولی واقعا نشد چون خیلی سرم شلوغ بود .

فردا مامان و بابام ( زن و شوهری ) این چند روزو  میرن مسافرت ! منم تنها میشم :)) 

خلاصه از فردا به مدت چند روز زندگی مستقل رو تجریه میکنم ، این فرصت خیلی خوبیه که آدم از پس کارای خودش تنهایی بربیاد . چون در آینده خیلی نزدیک میخوام کلا مستقل بشم .

یه اتفاق خوب دیگه که همین الان افتاد پسر عموی گلم ( عباس ) رو ملاقات کردم در صفحات مجازی . دوس  دارم ازش حرف بزنم چون از کسایی هست که روم تاثیر میزاره . کنکوری هست و رشته انسانی . از برادر هم بهم نزدیک تره و کلا خیلی میخوامش .

***

این چند روز چون دانشگاه تعطیله بیشتر میتونم پست بزارم و خاطره بسازم 

یه داستان خوب خوندم و تقدیمت میکنم . :) 


"امت فاکس"،نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی، در اولین سفر خود به آمریکا برای صرف غذا به رستورانی رفت.

او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست اما کسی به او توجه نمی کرد؛ ازهمه بدتر افرادی که بعد از او وارد شده بودند همگی مشغول خوردن بودند!

پس از چند دقیقه با ناراحتی از مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، پرسید:من ۲۰ دقیقه است که اینجا نشسته ام؛ چرا پیش خدمت به من توجه نمی کند درحالیکه همه مشغول خوردن هستند و من در انتظار نشسته ام؟

مرد پاسخ داد: اینجا سلف سرویس است؛ به انتهای رستوران بروید هرچه می خواهید در سینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان را میل کنید.

فاکس بعدها دراین خصوص نوشت:"احساس حماقت می کردم؛ وقتی غذا راروی میز گذاشتم ناگهان به ذهنم رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است؛ همه نوع رخداد، فرصت، موقعیت، شادی و غم در برابر ما قرار دارد. درحالیکه اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که او چرا سهم بیشتری دارد! که هرگز به نظر نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم وببینیم چه چیزهایی فراهم است؛ سپس آنچه را می خواهیم برگزینیم.

شاد باش ^_^

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۲ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

comfortable

نمیدونم توهم مثه منی یا نه . هر از گاهی از خودم میپرسم ، دوست داشتم الان کجا بودم ؟ یا همین الان چی میچسبه بنوشیم ؟ 
و همین الان که از خودم پرسیدم ! و جوابش : 

چون الان واقعا انرژی تموم کردم . و فقط دوست دارم دراز بکشم زیر نور آفتاب 
بگذریم ... تو جطوری جیگر ؟ من که فوق العاده :))
امروز یه کار بزرگ کردم . چند تا از بچه های تاپ کلاس رو جمع کردم و یه ملاقات 2 ساعته داشتیم 
هدفم این بود که یه اتاق فکر بسازم . یادته که گفته بودم برنامه نویسی انروید رو شروع کردم ، حالا دارم آدم و نیرو جذب میکنم که واسم کار کنن
بچه ها نظرات و ایده های خیلی خوبی داشتن و این منو خیلی امیدوارم میکرد . 
مثلا یکیشون ایده ساختن یه سیستم عامل جدید رو داد یا یکی دیگه یه بازی کلیکی اعتیاد آور و این چیزا ...

درکل من همشونو ستایش میکنم . برنامه ای که ریختیم این بود که تا 15 تیر آموزش کامل آنروید رو همه یاد بگیرن + جاوا و مخلفاتش

باهاشون در مورد کارای آکادمیک هم صحبت کردم ولی خیلی پایه نبودن . میدونی چیه ؟ باید برم دنبال شاگرد اولای دانشگاه ، بچه هایی که جزوه استعداد های برتر هستن ، المپیادی ها ، نخبگان ... 

***
ورزشم بشدت دنبال میکنم هم هوازی و کاردیو و هم بدن سازی ! قبول دارم واقعا سخته همه اینارو انجام میدم ولی خب امروز تو باشگاه دیدم واقعا عادت کردم و وقتی خودمو جلو آینه دیدم با تصویری که پارسال داشتم خیلی فرق میکرد . احساس خوبی بود ، احساس تغییر ...نه قربانی تقدیر !
تازشم ، سره صب هم رفتم ورزش ، آخ چه حالی داد . 

***

و اما درس ! مطالعه ! فردا یه پست مخصوص همین ردیف میکنم . میخوام واسه تو هم ثابت بشه چه جوری و چگونه امتحانات ترم رو سپری میکنم و نتیجه میگیرم.

و مثه همیشه :))) 

**همه چیز و همه کس مرا توانگر می سازد.**

**من در انتظار غیر منتظره هام.**

چون طلبیده ام باید بستانم.**

** معجزه پس از معجزه می آید و شگفتی ها از تجلی باز نمی مانند.**

** کامیابی تقدیر الهی من است.**

** من والاترین و عالی ترین ویژگی های همه مردم را دوست دارم. هم اکنون والاترین و عالی ترین افراد را به سوی خود می کشانم.**

بهترین باش

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

keep ur eyes on ur aim

از بچگی عاشق بازی گلف بودم 

گلف بازی ثروتمنداس ، تیم مورد علاقم TIGER WOODS هست که خیلی معرکه هستن . یه روزی باهاشون بازی میکنم و میبرم 

چطوری عزیزم ؟ 

خودم الان عالی هستم ، یکم مونده تا امتحانات ترم شروع بشه ، واسه همین گفتم بیام باهم یکم حرف بزنیم و خاطره بسازیم :))

امروز رفتم مرکز مشاوره . خب تو پست های قبلی بهش اشاره داشتم که سه جلسه با آرزو مشاوره داشتم و خیلی موثر بود . امروز هم در نبود اون با مشاوره تحصیلی قرار ملاقات داشتم . آقای دکتر عباسی مشاوره تحصیلی بودن که من اصلا ایشونو نمیشناختم ولی خب جسورانه دوست داشتم که باهاش آشنا بشم .

خلاصه ساعت 12:30 قرار داشتیم و مثه همیشه من 15 دقیقه زودتر رسیدم اما ایشون با 10 دقیقه تاخیر 12:42 اومد . برخورد نسبتا گرمی داشت .

بدون مقدمه شروع کردیم و من پلن علمی رو واسه ایشون عرض کردم و کلی سوال طرح کرده بودم .

بیس سوالاتم همه مربوط به اپلای میشد . یعنی از المپیادهای دانشجویی بگیر تا نخبگان و استعدادهای درخشانو ... اینا رو همه روی میز گذاشته بودم تا ازش اطلاعات جذب کنم .

البته دکتر متاسفانه اطلاعات زیادی در مورد اپلای نداشت اما کلی بهم استاد و متخصص معرفی کرد ( حتی با آدرس ) تا از اونا بپرسم .

واسم خیلی جالب بود که با یه ملاقات کوچیک این همه اساتید و دکتر پیدا کردم . به قولی از یه دکتر انشعابی به بقیه شکل گرفت . 

دیگه اینارو که صحبت کردیم . موضوع دیگه رو پیش کشیدم ، اونم برنامه ریزی بود . خودش خیلی مایل بود که از اول ترم میرفتم پیشش ولی خب من آشنا نبودم خب -___-

اما بازم شانس با من بود و این بار برنامه ریزی امتحانی رو باهم بستیم . کلی باهم بحث کردیمو واسم برنامه نوشت . این برنامه نوشتن و صحبتاش خیلی منو یاد کنکور  ایران ( خدا بیامرز ) انداخت . 

درنهایت هم لینک خوبی باهاش زدم و اتاق خصوصیش رو هم بهم معرفی کرد تا اگه سوالی بود خدمتش برسم .

****

چند روزی هست خیلی شیک ورزشم رو دنبال میکنم و باشگاه میرم ، احساس خوبی بهم دست میده امیدوارم موقع امتحانا هم ادامش بدم .

خیلی هم دوست دارم صبح ها ورزش صبحگاهی برم اما بیدار نمیشم که نمیشم ( چون دیر میخوابم 5 صب حدودا )


دوست داشتم آخر هفته به آرزو ایمیل بدم و یکم از شرایطم واسش بگم ، خیلی خوب گوش میکرد به حرفام و نظر معقولانه میداد . احتمالا پنجشنبه این کارو انجام بدم . نمیخوام لینکی که باهاش داشتم بسته بشه 

نکته جالب هفته این بود که دیشب در یه حرکت عجیب غزاله پیشنهاد مقاله دادن رو بهم داد :))) واسه خودم خیلی جالب بود که میخواد مقاله بده و جالب تر اینکه منو هم شرکت بده تو ریسرچش ! حالا بعد از امتحانا بیشتر روش کار میکنیم ( یه حسی بهم میگه امسال یه مقاله میدم )

****

پروژه کاری انروید رو  هم شروع کردم ، کلی اطلاعات و آموزش مهیا کردم که میخوام در طول امتحانات بخونمشون و تابستون چندین تا برنامه منتشر کنم . فک کن بازی مورد علاقم میتونم بسازم ^__^ چقدر لذت بخشششششش

شب بخیر عزیزم 


۱۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۵ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

try again

درود 

امیدوارم عالی باشی 

دوستان پروژه کاهش وزن که دو هفته پیش تعیین کرده بودم متاسفانه با شکست رو به رو شد . 

واسه همین عنوان مطلب رو شروع دوباره گذاشتم 

خب یاد گرفتیم که از هر شکستی باید تجربه رو کسب کنیم . واسه همین اندفه به جای مقایسه وزن ، روی عوامل هدف میزاریم . 

مهمترین عامل واسه کاهش وزن تغذیه است . البته ورزش هم مکمل خوبیه 

هدف این بار  : کالری دریافتی 1200 کیلو کالری در روز می باشد . 

خب حالا 
ورزش هم امشب بعد از مدت ها به باشگاه رفتم و انتظار دارم کامل خرداد رو باشگاه برم و تا میتونم روی بدنم کار کنم . امشب 120 دقیقه شد.
خب پس این روند رو ادامه میدیم و مطمئنم نتیجه خیلی بهتر خواهد بود . 

خب شاد باشید دیگه :)


۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۳۴ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

The last day of consultation

Hi 

امیدوارم بهترین باشی ، یعنی هر وقت میخوری زمین ، تند و سریع پاشی .

امروز آخرین روز مشاوره من بعد از سه جلسه بود .

راستی اسم مشاورم آرزو هست . 

موفقیت ، پاستیل نیست که بری مغازه یه هزینه کنی و بعدش داشته باشی !

بهتره بگم هزینه موفقیت صبر و پشت کار براشه .

خلاصه چون انتقالش دادن به شهرشون ( شاهرود ) دیگه نمیتونست کاری کنه و واسه همین مشاوره منم به پایان رسید . 

آخر سر شماره و ایمیلشو گرفتم که باهاش در ارتباط باشم .

نکته جالبی که آرزو واسم داشت این بود که از نظر آکادمیک خیلی شبیه من بود . ینی تا من یکم از آپلای و اینا میگفتم در پاسخش میگفت " منم دقیقا مثه تو بود سینا .... " و همین آدم کسی هست که تا حالا چندین کتاب نوشته و ترجمه کرده !

واقعا من نمیدونستم اینقدر معروفه وگرنه اینجوری باهاش نمیحرفیدم . اگه دوست داشتم واست کتابشو هو میزارم بخونی .

امروز کلا روز پر اتفاقی واسم بود . مهمترین هاش : کاندید شدن در انحمن علمی رشته برق دانشگاه - امتحان دادن مهارت های تربیت بدنی .

همچنین با رتبه 87 کارشناسی ارشد گفت و گو کردم . ( این مشاوره ها خیلی بهم کمک کرده که با افراد مطرح لینک بزنم و این خیلی مهمه )

حدود 30 دقیقه باهاش حرف زدم و کلی اطلاعات گرفتم . مقالش  داره اکسپت میشه . توصیه داشت عضو باشگاه پژوهشگران جوان بشم . چون واسه اپلای هم تاثیر گذاره .



**هرروز در پی یادگیری و مهارت های زندگی هستم*»

**مسیر زندگی من سرسبز است چون افکاری سر سبز و مثبت وامید بخش دارم**

**بخشش به زندگی من برکت میدهد**

**در لحظه لحظه زندگی من بهاری جاری است**

**خوشحالم همه چیز در راه والاترین خیر و صلاح من پیش می رود**

**در امور زندگیم تعادل برقرار است**

**من در همه جنبه های وجودیم سلامتم**

شاد باشید

۰۵ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
َAdmin

Money


پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست.
خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید:
بستنی شکلاتی چند است؟
خدمتکار گفت 50 سنت.پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت
پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید.
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت،
پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت..
هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد.


شکسپیر زیبا میگوید:
بعضی بزرگ زاده می شوند،
برخی بزرگی را بدست می آورند،و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند.


۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
َAdmin

امیدوار باش

hola : سلام 

به زبان اسپانیایی

چطوری عزیزم ؟ 

داشتم بلاگ های عزیزانی که اپلای کردن رو میخوندم که یه کامنت خیلی زیبا رو دیدم . 

چون یکم طولانیه ارزش داره شما هم بخونیدش ، همچنین جواب کامنت رو هم دوست عزیزم woddy  داده که الان در مقطع دکترا با فاند عالی در دالاس آمریکا درس میخونه ، پس توجه تون رو کامل روی این پست بزارید خصوصا افرادی که ناامید هستن یا دوستای پشت کنکوری عزیزم ، خیلی کمکشون میکنه و دردودل خوبیه : 

قسمت هایی از پست به دلیل انحراف از مطلب ویرایش شده است . 

نویسنده : ناهید 

"یه چیز فکرمو مشغول کرده .وشایدتموم انگیزه زندگیم.یه سوال ازت داشتم تا حالا شده خودت خودتو به نابودی بکشی .من نمیتونم خودمو بابت اشتباهاتم ببخشم برا همین بیشتر خراب میکنم از خودم متنفرم نه این که جرم کرده باشم به این دلیل که حتی به خودمم هم رحم نکردم .

من19 سالمه.یه سال پشت کنکور موندم ونمیدونی چه حرف هایی تحمل کردم اما انگیزه داشتم.وقتی پیش خالم میرفتم برا فیزیک تماما تحقیرم میکردمن اما محل نمیذاشتم.میترسیدم خونه اطرافیان برم فکر میکنی چرا؟چون همه دوست دارن وقتی سقوط کنی بهت بخندن حداقل در رابطه با من که این طور بود.

از کسایی که واقعا دوستشون داشتم چنان دلخور شدم که الان که دارم برات مینویسم هنوزم چشام پر اشک.بعضی مسخرم میکردن بیچاره ارزششو داشت یه سال بمونی .یا خوب چون پارسالم خودمو برا کنکور حبس کرده بودم چاق شده بودم اونکی میگفت چاقا بی مغزن حالا این حرف از کی شنیدم یه دوست.دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم . احساس می کنم خودم .خودمو گم کردم اولش خیلی خوب بودم خودم ضعیف بودم که به اطرافیان اجازه دادم اروم اروم روحمو تجزیه کنن که الان برام از اعتماد بنفس به اندازه نخودی نمونده.حرف قشنگی زدی گفتی ادمارو باید از کارشون قضاوت کرد نه از خودشون کاش همه مثل تو فکر میکردن اما اگه راستشو بخوای به نظرمن اصلا نباید ادمارو قضاوت کردهر انسانی حق داره وازاد هران گونه که هست وایمان داره عمل کنه.خوب پیش رفتم برا کنکور امسال اما یه چند وقتی ناامید شدم همش به ترک اتاقم نگاه میکنم احساس میکنم هیچوقت موفق نمیشم .بعضی روزا بیخود گریه میکنم این وسط مشکل دوره دارم.

نمیدونی چه قدر دلم میخواست غول چراغ جادو. ساعت زمان همه ارزو های بچگی که ادم تا پیری با خودش همراه داره تو این دوره از زندگیم میسر میشد.نمیدونی چقدر دلم میخواست زمین یه ترک باز میکرد حداقل برای یه دهه یا از روی سخاوتش تا سال ها تو خودش جا میداد.یه چیز خوب فهمیدم واون این بودهمه ماها مثل سگای ول گردی هستیم که همیشه درتلاش برای تصرف حق.شادی.خوشی.دیگرانیم وحتی زمانی که فکر میکنیم کار مفیدی انجام دادیم میبینیم باز یه فاجعه بزرگ به بار اوردیم درست مثل کسی که چند هکتار زمین میکنه رستوران اما درحالی که به خودش افتخار میکنه در حقیقت یه ضایعه زیست محیطی ایجاد کردهکه هرگز به این قضیه از این زاویه نگاه نخواهد کردوهمون طور که تو پزشکی هم هست مهم ترین چیز اینه که اول ازهمه از اسیب به بقیه جلوگیری کنیم اما همه ما در اسیب زدن به هم سبقت میگیریم وچه شرافتمندن کسانی که از این عارضه به دور اند.نمیخوام وقتت بگیرم یا این قدر بنویسم که حال نداشته باشی بخونی اما بهم بگو تا کی میشه ادم ارزوهاشو نگهداره فراموش نکنه و براشون اشک خداحافظی نریزه امید تا کی معنا داره تلاشی که ممکنه پایانش تلخ باشه چه طور میتونه شیرین باشه و زندگی که هرروزش یه شکل کجاش لذت بخش چه طور میشه اعتماد کرد به این که امروز صبح قراره همونی باشم که دوست دارم و در کمال نا امیدی این گونه نیست از باور تا ایمان چند فرسنگ فاصله ست وبرای تو کجا مرز غیر ممکن ها از ممکن ها جدا میشه اصلا جدایی وجود داره برای من که همه چیز مزه غیر ممکن گرفتهودر اخر با این چند سطر چه احساسی بهت دست میده.هم چون سربازیم که تمام خشابام تموم شده فقط برام یه تیر مونده ودر فکر خالی کردنش توسرم.شطرنج بازی که تماما کیش ومات شده.قماربازی که تمام کارتاش رو شده و حتی یه بیبی هم نداره وبازی زندگی تک تکمون رو به گونه ای در دوعل ازپیش تعیین شده ای قرار داد که برنده اش مشخص بود پس این همه دست وپا زدن برای چی راحت بگذار در این سراب دنیایی قوطه بر اب غرق شوی.ازت پرسیدم چون به نظرم ادم موفقی بودی وامیدوارم هم چنان باشی فقط دلم میخواست با یه نفر درد دل کنم وقت داشتی و حال داشتی جواب سوالامو ایمیل کن"


اما جواب بسیار زیبای این کامنت از woddy : 


"آره من رتبه لیسانسم 12000 بود. مهندسی کشاورزی زابل قبول شدم اما دوست نداشتم برم. رفتم کاردانی دانشگاه آزاد یه شهر خیلی کوچیک که همه انتخاب هفتم ها اونجا بودن! مایه مسخره بعضی ها شدم که حتما تجربه داری. "نگاش کن کارشناسی سراسری رو ول کرده رفته کاردانی آزاد اونم کجا ..." "درس خونه درس خونه اینه؟؟؟ کجا قبول شده! دانشگاه آزاد اونم کاردانی ... هیچی هم نمیخوندی اونجا بودی." "میخوای پول باباتو بریزی دور. برو ... سراسریتو بخون چرا میخوای بری آزاد؟" ...

خلاصه هر کسی یه چیزی گفت. من اما چیزی که دوست داشتم رو خوندم و چون دوست داشتم توش موفق شدم. حرف دیگران خیلی ناراحتم کرد. خیلی اون چند سال سختی کشیدم. اما... یه نکته ای هست که میگه هر تهدیدی یه فرصته اگر از زاویه دیگه ای بهش نگاه کنی. بنابراین میتونم بگم که اون سالها از بهترین سالهای عمرم هم بود چون درس های اونجا آسون بودن و من حتی از خیلی از استادا هم بهتر بودم نیازی به درس خوندن نداشتم و رفتم عضو کتابخونه اونجا شدم و هر روز روزی چند ساعت کتاب میخوندم. اکثر کتاب های سعدی و عطار و ... رو اون روزا خوندم. هنوزم یه گنجینه ای از اخلاق رو مدیون همون روزا هستم. بگذریم.
اون تجربه کمک بزرگی که کرد این بود که روی پای خودم وایسم و نذارم کسی توی زندگیم دخالت کنه. خودم باشم و خودم و خودم تصمیم بگیرم.
در مورد آروزها باید بگم که آرزوهایی که بهش نرسیدم و نمیرسم خیلی بیشتر از اونایی بوده که بهش رسیدم اما یه چیزی رو یاد گرفتم و اون اینکه شادی درون آدمه. اگر بخوای وابسته اش کنی به رسیدن یا نرسیدن به یه آرزو تا آخر عمرت طعم شادی رو نمیچشی. شادی برای همین لحظه است. همین الان که داری حرفای منو میخونی. یه نگاهی کنی میبینی چقدر چیزای خوب دور و برت هست. چه غذاهای خوشمزه ای میخوری و چه لباس های قشنگی داری و چقدر نعمت از چشم و گوش و دست و پا و ... داری. خب همین چیزای قشنگه که شادی میاره توی زندگی. 
اما برای نداشته ها آدم تلاش میکنه بدون اینکه انتظار داشته باشه بهش برسه. این خیلی مهمه که انتظار داشتن رو حذف کنیدر واقع تلاش مهمه. اگر تلاش لذت بخش باشه خودش شادی آفرینه. پس آدم کاری رو که دوست داره باید کنه. مثلا من حتی اون موقع که سختترین کار خوندن لغات جی آر ای بود برای خودم سرگرمی درست کرده بودم و کلی لذت میبرم که دارم چیزای جدید یاد میگیرم. حالا ممکنه شادی از یه چیز واهی باشه, مهم نیست! مهم اینه که انتظار نتیجه نداشته باشی و همیشه برای نشد ها برنامه داشته باشیمن  اول که خیلی امیدی نداشتم امریکا پذیرش با فاند بگیرم. برای همین مدام گزینه های دیگه رو بررسی میکردم مثل رفتن سربازی و ... خب اینه که وقتی فاند گرفتم سورپرایز شدم :) خب البته کار خیلی سخت و بزرگی بود اما میخوام بگم که اگر نمیشد نابود نمیشدم کما اینکه سال اول قبول نشدم و ناامید نشدم و باز تلاش کردم. ببین خود تلاش لذت بخش باید باشه و نه نتیجه اش. 
من کاملا درک میکنم و میفهمم. حتی میدونم که خودت بهتر از هر کس دیگه ای بلدی از این شرایطی که هستی بیرون بیایی و این موقعیتی رو که داری به بهترین شکل ممکن عوض کنی. امیدوارم یه روز دیگه بیایی خوشحال پیام بذاری که فلان موفقیت بزرگ رو کسب کردی :)
موفق باشی"


من با این متن بی نظیر احساس خیلی خوبی پیدا کردم . 
همیشه میگم باید تلاش کردن رو یاد بگیریم نه برای چیزی تلاش کردن رو ! 

خیلی وقت ندارم که باهم حرف بزنیم واسه همین تا همینجا بسنده میکنم . در ادامه جملات تاکیدی و انرژی بخش رو تقدیم میکنم 
لطفا روی هر کدوم 18 ثانیه تمرکز کنید . 

**هر عقیده کاذبی که در هوشیارم نقش بسته اکنون ناپدید می شود**

**من با روح مهربان و خداگونه ام انسانهای مهربان را جذب میکنم**

**درآمد من همیشه رو به پیشرفت است**

**تمام بدهی های من از راه شگفت بی درنگ و به طور کامل پرداخت می شود**

**من این توانایی را دارم که از طریق افکارم و احساساتم به وفور نعمت نامحدود دسترسی داشته باشم**

**من با اسانی و شادمانی از سدها میگذرم**

شادکام باشی 
۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۱۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

GET MORE EXERSICE

Salut

همون سلام خودمونه اما از نوع فرانسویش !

چطوری مهربون ؟ ( امروز یه سورپرایز هم واست دارم )

الان میخوایم مفصل در مورد ورزش صحبت کنیم . یه چیز جالب هم الان یهویی کشف کردم ، که اگه حروف کلمه " ورزش " رو جابجا کنیم به کلمات جالبی میریسیم مثلا : ورزش میشه : "زورش" " روزش " ! میشه نتیجه گیری کرد که " ورزش رو باید در روزش به اندازه زورش انجام داد " خخخ 

اما داستان امروز چیه ؟ خب میدونی که من سال گذشته به طرز عجیبی اضافه وزن پیدا کردم ، حدود 27 کیلو گرم ! اما باخودم عهد کردم که این وضعیت رو رها کنم و به ورزش روی بیارم . حدود 100 ها بار برنامه ریختم ، اصول جدیدی رو پیاده کردم ، کلی تحقیق کردم . و با این همه تلاش بالاخره در امروز با افتخار میتونم بگم که 15 کیلو گرم کاهش وزن داشتم ! اما واسه 12 کیلو وزن اضافه تلاش بیشتری لازم دارم . 

مثال بزنیم : میدونی ، کسی نمرش 10 از 20 هست و میخواد به 20 برسه در قدم اول باید واسه 12 تلاش کنه بعد 15 بعد 17 و ... 20 .

اما باید باور داشته باشی که تلاشی که واسه از 12 به 15 رسیدن میکنی در مقابل تلاش از 17 تا 20 خیلی ناچیزه ! منظورم اینه که مقیاس ها یکی هست ولی شرایط طوری ایجاب میکنه تلاش مضاعفی نیاز داشته باشی .

خب یکم مهندسی شده تر صحبت کنیم :

 از مبدا تا 2 هفته پیش : 59% از پروژه رو پیش رفتم .

از 2 هفته پیش تا الان : 11% رو پیش رفتم .

از الان تا 2 هفته دیگر : 7.5% دیگه رو هم پیش برم 

نتیجه : تا 2 هفته دیگر حدود 77% از پروژه کاهش وزن رو طی خواهم کرد . 

هدف : 85KG

هدفم اینه که تا اوایل تیر 100% رو تکمیل کنم تا بعدش پروژه جدید بدنسازی رو شروع کنم . ( اگرچه این پروژه رو چند ماهه دارم کار میکنم ولی اساسا بعد از کاهش وزن روش تمرکز میکنیم )

مهم : واسه ورزش نیاز به دلیل و بهونه نداری . من شخصا خیلی وقت ها قبل امتحانات پایان ترم یکم T25  کار کردم تا اندرفین ترشح کنم تا هم باعث کاهش استرسم بشه و هم به خاطر خاصیت مخدری که داره بهم نشاط و شادابی بده . 

تو هم یادت باشه بعد از ورزش انرژی مضاعفی در وجودت پیدا میکنی ، این بهترین مکمل برای انجام کاریی واسه رسیدن به هدفت هست .

چند توصیه : 

1. با برنامه ورزش رو شروع کن و مصمم ادامش بده  

2. انعطاف پذیر باش . (اینکه یه روز 6 ساعت ورزش کنی و تا سه روز دیگه آف باشی تصور نادرستیه ) 

3. میزان شدت و چگونگی ورزش و زمانش رو با توجه به هدف و نیازت درنظر بگیر .

4. تجدید نظر در مصرف مواد غذایی رو جدی بگیر . ( این مورد مهمتر از بقیس ) 

5. تصویری از خودت در فرم جدید درنظر بگیر و قبل و بعد از ورزش حتما بهش فکر کن ( مکانیسم بدنت با ترشح غدد ذهنی تغییرات رو بوجود میاره ) 

واسه اینکه پروژه ورزشی یکی از پلن های اصلی منه بازم بیشتر در موردش مطلب میزارم ولی دیگه تو ایام امتحانات خودت حواست باشه که بدنت رو فدای اعداد و ارقام نکنی. 

یه جمله زیبا هدیه من به شما : 

هیچ چیز در این دنیا واقعا خراب نیست

حتی ساعتی که از کار افتاده ، در روز دوبار ساعت را درست نشان میدهد!

و جملات تاکیدی انرژی بخش امشب  (روی هرکدوم 18 ثانیه تمرکز کنید) : 

**من همیشه در حال هماهنگی با جهان هستم **

**با خوشحالی تحقق ارزوهایم را میپذیرم**

**همیشه امن و حمایت شده ام **

**من از کاینات برای اینکه به من کمک میکنند امتحانم را عالی بدهم متشکرم**

**من انرژی و انگیره کافی برای انجام هر کاری دارم **

**از راه شگفت ٬پول مثل سیل به طرف من سرازیر میشود**

**روز به روز اعتماد به نفس من بیشتر و بیشتر میشود**

**امروز من در حال بازیابی افکر مثبت٬شاد و موفق هستم*


و سورپرایزی که قولشو داده بودم یه کلیپ انگیزشی واسه شماست که قبل از هر بار ورزش کردن ببینیدش :

واسه دانلود کلیک کنید روی جمله زیر : 

 

Live  your life  , Love your life



کامیاب باشی



۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
َAdmin

خودمونی 2

درود آریایی 

چطوری ؟ 


امروز خیلی خوشحالم به دلایل مختلف . 

بزارید اول از جلسه دوم مشاوره با خانوم ض بگم ! جلسه خیلی خوبی بود ، راستش هنوز که جلسه شروع نشده بود من تو اتاقش تنها بودم ، چون آدم اکتیوی هستم رفتم پای تخته وایت برد و اسمم رو نوشتم ، اسم سایتم رو نوشتم و دیدم داره میاد سریع نشستم ! 

اول که اومد حال و احوال پرسی ، بعدش یکم گپ زدیم و هنرم رو روی تخته دید . بهش گفتم میخواستم نقاشی بکشم ولی زود اومدی نشد ! 

گفت همین الان بکش ! منم بدون تعارف رفتم اول یک خورشید خوشگل کشیدم بعدش یه کاریکاتور بچه خندون کشیدم ! ( میگفت شبیه یکی از اساتیده خخخخ ) 

اما همین نقاشی ساده حاوی نکات خیلی مهمی بود که بهم گفت  : خیلی خوبه که همیشه دید مثبت داری ، این خورشید همین رو نشون میده . 

منم سریع گفتم :  نه ، الان ناخودآگاه یادم اومد که خورشید بکشم . 

- خب باشه ، همین ناخودآگاه مثبتی داری خیلی مهمه ! اصلا میدونی وسعت ناخودآگاه انسان چقدره ؟ 

گفتم : اره میدونم ، خود آگاه و ناخود آگاه انسان رو اگه یه کوه بزرک درنظر بگیریم ، به اندازه یک دهم از نوک قله رو خودآگاه تشکیل میده و نه دهم دیگه رو ناخود آگاه ! 

- کاملا ، همینطوره .

خلاصه در ادامه از کارایی که بهم گفته بود صحبت کردیم . بهترین عملکردم در پلن ورزشی بود که 3 کیلوگرم کاهش وزن داشتم و واقعا عالی بود . 

البته در سایر پلن ها هم خوب بودم ولی از نظر ورزشی فوق العاده ظاهر شدم .

حدود یک ساعت حرف زدیم که نتیجه این شد : 

پلن تجارتی رو حذف کنم و بجاش علمی تجاری کنمش ! ( این کار برای اپلای هم خیلی خیلی مفیده )


راستی در مورد عکسی که آپلود کردم نشد حرفی بزنم ، یکی از نتایج بزرگ جلسات مشاوره و روانشناسی ، ساختار شکنی هست . 

میدونی ، یه سری چیزارو ما به اشتباه به خودمون تلقین و تثبیت کردیم که اگه اینا رو برطرف نکنیم خطرات زیادی در ادامه مارو تهدید میکنه 

دیگه اینکه امتحان فیزیک رو هم به خاطر درس نخوندن بچها کنسل شد و افتاد واسه دو هفته دیگه .

در پایان میخوام چند تا از پیام رو تقدیمتون کنم :


**با ارسال عشق از خودم کل عالم هر کاری برای من میکند٬هرچیز لذت بخشی را برای من جذب میکند و انسانهای خوب را وارد زندگی من میکند **

**اعتماد به نفس من مرا جذاب و محبوب می کند **

افکار جدید من شگفت انگیز و پر تمرکزند»»

**من سزاوار هترینها هستم **

**من رابطه عالی با دیگران دارم**

**مبلغ بسیار زیادی پول در همین لحظه به سوی من در حرکت است**

**من در روند قرار گرفتن در مداری هستم که افراد موفق و افراد بسیار بسیار سالم و شاد و خوشبخت و آرام پر آن قرار دارند**


ایام بکام 


۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin

خودمونی 1

سلام عشقم

(دستتو بکن تو چشمم  خخخ - یادش بخیر واقعا)

خوبی ؟ 

امتحان های ریاضی و اقتصاد رو دادم حالا مونده فیزیک و برنامه نویسی

خب مرور میکنیم بر وقایع مهمی که گذشت : 

امتحان ها که اصلا خوب نبودن ! واقعا نمیدونم چرا سینا اینقدر بی تفاوت عمل میکنه و همین باعث شد که برم مرکز مشاوره 

میشه گفت هر دانشگاهی داره و میتونید براحتی استفاده کنید . 

خب داشتم میگفتم که رفتم اونجا و با خانمی آشنا شدم که باهم ازدواج کردیم الانم 3تا بچه داریم ! خخخخ داستان اصلی همه فیلمای ایرانیه این :))

نه جدی رفتم اونجا و درخواست تایم مشاوره کردم که منشی محترم لیست همه ی مشاور هارو بهم داد !

کلی مشاور بود با انواع مدرک و اینا ...

بهش گفتم خانوم میشه یکی رو بهم معرفی کنید ؟ -خانوم ض فردا خالی هستن میتونی ؟ 

-بله میتونم 

-اوکی هماهنگه 

-اوکی 

خلاصه ندیده و نشناخته مشاوره هم قرار گذاشتیم ، من رابطه با خانوما خوبه و  راحت تر میتونه احساسمو به اشتراک بزارم 

دور نشیم از داستان ، فردا شد و رفتم واسه مشاوره ، خیلی خوشحال بودم و قبلا تصویر های زیادی از خانوم ض تو ذهنم درس کرده بودم 

به مرکز که رسیدم یکی از دوستای کلاس فیزیکم رو دیدم ، مشوش بود ! بهش یکم روحیه دادم بعد رفتم داخل و منشی منو هدایت کرد واسه اتاق مشاوره . رفتم تو اتاق و خیلی گرم و شنگول احوال پرسی کردم خانوم ض هم همینطور . از کارای عجیب بنده میشه به این اشاره کرد که وقتی رفتم اونجا قشنگ کیفم رو یه جا پلاس کردم و خودم هم یه جا نشستم روی صندلی . مثلا طوری که انگار قبلا اونجا بودم یا خیلی با طرف صمیمی هستم . 

خلاصه یکم از خودم گفتم ، اونم خیلی شیک ری اکشن میداد و منم با این ری اکشن هاش حال میکردم . 

خلاصه دیالوگ ها پینگ پنگی برقرار بود و مکالمه زنده ای رو داشتیم 

ازم خواست روی تخته یه سری پلن های زندگیم رو بنویسم ، منم اون 5تایی که قبلا گفته بودم رو نوشتم در مورد تک تکش باهام بحث کرد و نظرشو داد . خلاصه نتیجه این بود که بنده زیادی کمال گرا هستم ! و یکم باس انتظاراتمو بیارم پایین . راستم میگفت همینطورم 

قرار شد دو هفته دیگه بازم بیام پیشش و نتیجمو بگم .

یکم که روحیم ام عوض شد ، حالم هم تغییر کرد و افق های روشنی رو دیدم . در میان اینا بازم اتفاقات جذابی افتاد . مثه آشنا شدن با  م که به ایده آل های من نزدیک بود . درکل فعلا رو دور تغییر هستیم . 

درکل باید منتظر اتفاقات زیادی باشم . 

من خیلی از چیزا رو الان نمیگم تا نتیجه نهایی حاصلشه ولی خب دوست دارم این عکس رو ببنید که تا چند ماه دیگه واقعیشو میبینید : 


دوست دارم 

بهترین باش ، چون لیاقتشو داری 

۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
َAdmin